زندگی
طغیانی است بر تمام درهای بسته و پاسداران بستگی . هر لحظه ای که در تسلیم
بگذرد لحظه ایست که بیهودگی و مرگ را تعلیم می دهد و گریختن ، تنها از
احساسات کودکانه خبر می دهد ، اما تکرار در گریز " من " ، ثبات در عشق را اثبات
می کند... من ایمان دارم که عشق تنها وابستگی نیست ، انحلال کامل فردیت است در
جمع . آن چه هر جدایی را تحمل پذیر می کند اندیشه های پایان آن جدایی است .
زندگی ، تنها نفی می کند و عشق بارورترین تمام میوه ها ی زندگی است . ما
باید بیاموزیم که محبت را از میان دیوارهای سنگی و نگاه های کینه توز و از میان
لحظه های سلطه دیگران بگذرانیم . نگذاریم که خالی روزها و سنگینی شب ها در اعماق
ما جایی از یاد نرفتن ، باز کند . ما برای فروریختن آن چه کهنه است آفریده شدیم
. در ما دمیدند که شور آفرین باشیم .
(فرداشب حتما یه سر این طرفا بیا که اگه نیای از دستت رفته ها نگی
چرا نگفتی )
یادش بخیر اون زمانی که حتی توی قمار بازی هم صداقت داشتن و به وعده ها عمل میکردند واز دزدی و دروغ و ریا و کلاشی و کلاهبرداری و................... کمتر اثری بود